سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شمیم یاس
قالب وبلاگ

گل تقدیم شماپیشینه نظری جنگ نرم گل تقدیم شما

جنگ به عنوان بخشی از طبیعت بشر شناخته می‌شود که در تاریخی به قدمت تاریخ خود بشر، فراز و نشیب‌‌‌ها داشته است و با رویکردهای مختلفی تقسیم شده است. شناخته‌ترین نوع آن تقسیم‌بندی، بر اساس شدت جنگ است که جنگ را به منازعات کم شدت، شدید و تمام عیار، تقسیم‌‌‌بندی کرده‌اند. در نوع دوم دسته‌‌‌بندی جنگ، آن را از نظر به‌کارگیری سلاح به طیف‌‌‌های جنگ‌گرم و جنگ‌سرد تفکیک ‌می‌کنند. همچنین از حیث علنی یا مخفی بودن منازعه، به جنگ آشکار، جنگ نیمه پنهان ادامه مطلب...

[ جمعه 92/1/16 ] [ 7:0 صبح ] [ @مهاجر غریب@ ] [ نظر ]

گل تقدیم شماخانه کردگل تقدیم شما

یکی ازعمارتهای تاریخی وارزشمنداستان کردستان واقع درخیابان امام (ره) به نام"عمارت آصف"درشهرستان سنندج است،که  بخشی از فرهنگ و تاریخ مناطق کردنشین را در خود جای داده و چشم هر بیننده را به سوی خود خیره می کند .

از جمله غرفه های خانه کرد سنندج می توان به نگارخانه و حیاط ورودی، حمام، غرفه های زندگی شهری، مکتب خانه، قالی بافی، آثار چوبی استاد بهزادیان، غرفه های مشاغل و فنون، بخش اسناد و عکسهای تاریخی، اتاق خان، بخش پوشاک، زیورآلات، غرفه های صنایع دستی، غرفه های زندگی روستایی و مرکز اسناد اشاره کرد.

 خانه کرد (موزه مردم شناسی) در طول ایام سال به ویژه ایام عید نوروز پذیرایی خیل عظیمی از مسافرین و گردشگران است.


به تازگی در این عمارت سفره خانه سنتی هم دایر کرده اند، دوستانی که به این شهر سفر می کنند حتما از این بنای تاریخی دیدن کنید


[ پنج شنبه 92/1/15 ] [ 9:29 صبح ] [ @مهاجر غریب@ ] [ نظر ]

گل تقدیم شمایاسهای سفیدگل تقدیم شما


 

پیرزن بغض کرده، پای دیوار بود، آرام از جا بلند شد و رفت پای تاقچه حاشیه‌های جلد قرآن و شمعدانی‌هایی مرصع روی تاقچه می‌درخشیدند. پیرزن دستش را کشید روی قرآن و بعد صلواتی بلند، هوای خشک اتاق را پر کرد. ناگاه در بازشد و صدای غژ غژ لولاهای خشک شده، طنین صلوات بلندش را قطع کرد. زنی توی درگاهایستاده بود و بلندبلند می‌خندید. زن ناگهان چشمش خشک شد روی قرآن و شمعدانی‌هایی که چشم را می‌زد. خنده از لبش پرید. خودش را کنار پیرزن ولو کرد روی زمین. پیرزن سرش را گذاشت روی سینه زن و بغضش ترکید. ـ نورا... ، نورا... ازش بی خبرم . سرش رااز سینه او کند و از جا بلند شد. قرآن و شمعدانی‌هارا بغل زد و برد سمت زن اینامال تو به شرطی که از نورا... برام خبر بیاری.

زن دست‌هایش را دراز کرد سمت پیرزن و ادامه مطلب...

[ دوشنبه 92/1/12 ] [ 10:19 صبح ] [ @مهاجر غریب@ ] [ نظر ]
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

لینک دوستان
امکانات وب

استخاره با قرآن کریم
دریافت کد استخاره آنلاین


ابزار های نایت اسکین

بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 56
کل بازدیدها: 447256